Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


دلم دیگر دلتنگ ش نباش... مگر جمله اخرش را فراموش کردی؟(دیگر هیچ چیز بین ما نمانده)

+نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:8توسط asma-jan | |

 


یـﮧ دریـا اَشکــــ بـراـے ریـخـتـטּ دارمْــ ـ 

 یـﮧ دلـــِ گـٍرفـتـﮧ

 

  .   

 یـﮧ زنـدگـے پــُـر اَز פֿــالــــ‗__‗ـــے

 مــَטּ سَرشارمْــ ــ از تَـنـــ ــہـایـــ‗__‗ــــ__‗ـــــ__‗ـــــ__‗ـ__‗ـــــے

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:11توسط asma-jan | |

غروبا میون هفته برسر قبر یه عاشق

 

 

 

 

یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق

 

بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار

 

اشک میریزه ازدو چشمش مثل بارون وقت دیدار

 

زیر لب با گریه میگه: مهربونم بی وفایی

 

رفتی ونیستی بدونی چه جگرسوزه جدایی

 

آخه من تورومی خواستم اون نجیب خوب وپاک

 

اون صدای مهربون *نه سکوت سرد خاک

 

تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود

 

دیدنت حتی یه لحظه*راه حل مشکلم بود

 

توکه ریشه کردی با من*توی خاک بی قراری

 

توکه گفتی با جدایی  هیچ میونه ای نداری

 

پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی

 

توعزیزترینی امایه رفیق نیمه راهی

 

داغ رفتنت عزیزم خط کشیدروبودن من

 

رفتی ودیگه چه فایده ناله وضجه وشیون

 

توسفرکردی به خورشید*رفتی اونور دقایق

 

منوجاگذاشتی اینجا بادلی خسته وعاشق

 

نمی خوام بی تو بمونم*بی تو زندگی حرومه

 

توکه پیش من نباشی*همه چی برام تمومه

 

 عاشق خسته وتنهاسرگذاشت روخاک نمناک

 

گفت جگرگوشه ی عشقودادمش دست توای خاک

 

نزاری تنها بمونه همدم چشم سیاش باش

 

شونه کن موهاشوآروم* شبا قصه گوبراش باش

 

وغروب  با اون غرورش نتونست دووم بیاره

 

پاکشید ازآسمون وجاشودادبه یک ستاره

 

اون جوون داغ دیده بادلی شکسته ازغم

 

بوسه زد روخاک یارودورشدآهسته وکم کم

 

ولی چندقدم که دورشددوباره گریه روسرداد

 

روشوبرگردوندو دادزد

 

 

به خدانمیری از یاد

 

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:6توسط asma-jan | |

میدونی چــــــــــــــــرا؟!!!!!

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:57توسط asma-jan | |

I     LOVE     YOU

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:55توسط asma-jan | |

کارت پستال درخواستی طراحان

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:52توسط asma-jan | |

چه سخت ..
هم پاييز باشد !
هم ابر باشد !..
هم باران باشد ..!
هم خيابان ِ خيس باشد ..
امـــــا..
نه تـــــو باشي ..
نه دستي براي فشردن باشد !..
نه پايي براي قدم زدن باشد و ..
نه نگاهـــي براي زل زدن ......

 

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:48توسط asma-jan | |


 

عشق آدم رو داغ میکنه

 

 

اما

 

 

دوست داشتن آدم رو پخته میکنه

 

 

هر داغی یه روز سرد میــــشه

 

 

اما

هیچ پخته ای خام نمیــــــشه…….

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:47توسط asma-jan | |

انصاف نیست

دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی

و آنقدر بزرگ باشد

که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی

 

 

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:46توسط asma-jan | |

سرد خواهد شد روزهایت بی آغوشِ من ...

وقتی که سردت شد ،

بر تن کن

دروغ هایی را که می بافتی ...


+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:44توسط asma-jan | |

بگذار بگویند مغرورم
اما
من دوستت دارم هایم را
دیگر خرج کسی که لیاقتش را ندارد نمی کنم…!

 

 

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:43توسط asma-jan | |

دلم میگیرد
وقتی میبینم
"
او" هست...
"
من" هم هستم...
اما "قسمت" نیست..!!

 

 

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:42توسط asma-jan | |

باران...
نبار ...نبار لعنتی...
امشب با دیگری بیرون است....
سرما میخورد...!!!!!!!



+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:40توسط asma-jan | |

 

سرگردانم

در برزخ تنهایی

مگر

چشمان "تو"

قیامتـــی به پا کند!

 

 

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:32توسط asma-jan | |

 

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:28توسط asma-jan | |

می دونم همش بهونست ٬یه دروغ تازه داری٬ بذار حرفامو بگم بهت ٬حالا که دوستم نداری٬ سرم بلا اوردی ٬منو از پیشت روندی ٬تازه جون گرفته بودم٬ رفتی یو پیشم نموندی٬  بذار این شبای آخر ٬که واست ترانه میگم٬ بدونی که ضربه خوردم ٬حالا یه آدم دیگه م٬ تو منو می خواستی ٬اما به غریبه دل سپردی٬ تو مگه دوستم نداشتی٬ چرا آبرومو بردی٬ میدونم دیگه نمی خوای عشقمو٬ آروم آروم دارم از یادت میرم ٬اما عزیزم دوست دارم اینو بدونی٬بی تو و چشمای نازت ميميرم

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:26توسط asma-jan | |

چندسال پیش توی این روز من پا به این دنیای نامرد گذاشتم

اومدم تو دنیایی که جدایی و نامردی رسمشه

نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت

روز تولدم غمگینمو همش روی گوشیم نگاه کنم!!!

ببینم از بین کسایی که تولدمو تبریک میگن

اونی که بخاطرش زندگی میکنم و لحظه به لحظه ی روزامو با یاد اون میگذرونم

منو یادش هست یانه؟

روزتولدم براش مهم هست یانه؟

اولین سالیه که روز تولدم اینقدر ناراحتو غمگینم

دوباره دیدنش بزرگ ترین کادوی روز تولدمنه

خیلی سخته روز تولدت همه بهت تبریک بگن جز اونی که فکر میکنی بخاطرش زنده ای

کادوی تولد امسالم غمو غصه و جدایی

کاش روز تولدم ، روز اومدنم با روز رفتنم یکی بشه!!!

تولدم مبارک!    

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:25توسط asma-jan | |

ذهنم خالی است. انگار ته گور هستم و می بینم که کفنم کرده اند. قبرکن دارد روی من خشت می گذارد. صدایی از آن بالا می آید؛ صدای قران خوان و گریه و بازی بچه ها در دورتر. کسی مدام چیزی را می گفت تکرار کنم: اقولو اشهد... و من مدام می خواستم بلند شوم ببینم چه کسی دارد گریه می کند. ببینم چه کسی آن بالا نشسته است و دارد گریه می کند. گریه ندارد. اما بی فایده است ، نمی شود. نمی توانم. این خشت ها نمی گذارند. تنهایی را ، تنهایی مطلق را حالا دارم حس می کنم. تنهایی را تنها موقع مرگ می شود درک کرد. تنها لحظه ای که هیچکس با تو نیست و نمی تواند باشد. مطلق بودنش را درک می کنی. حتی در لحظه تولد هم تنها نیستی. مرگ لحظه تنها بودن مطلق است و مطلق بودن تنهایی. باید بلند شوم بگویم نباید گریه کنی. برای تنهایی کسی نباید گریه کرد.

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:24توسط asma-jan | |

تقدیم به بهترینم...

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:24توسط asma-jan | |

چند روزه كه به اين شعر اعتقاد عجيبي پيدا كردم:

گاهي گمان نمي‌كني و مي‌شود

گاهي نمي‌شود كه نمي‌شود كه نمي‌شود

گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است

گاهي نخواسته قرعه به نام تو مي‌شود

گاهي گداي گداي گداي شهر مي‌شود نمي‌شود

گاهي تمام شهر گداي تو مي‌شود

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:23توسط asma-jan | |

سیل اشکها از چشمانم میریزد ، همه مینگرند و کمی دلسوز من میشوند

 کسی نمیداند که اشکهایم از غم چیست

 آن غوغایی که در دلم به پا شده غوغای چیست

 برگی از صفحات دفترم را پاره میکنم و

 بی حوصله قلمی را به دست میگیرم و مینویسم

اینبار چیزی مینویسم که هر کسی میخواند دیگر نگوید تکراریست

نگوید از غم است و خواندنش پر از درد

اما آیا کسی که اینها را گفته درد عشق را کشیده است ؟

آیا کسی طعم غم و غصه های لحظه های تلخ عاشقی را چشیده است؟

طعم اشک شور است ، راه ما از هم دور است 

آخر نیز جای همه ی ما در گور است


شاعر نیستم که پرآوازه باشم ، کتابی ندارم که برای خود کسی باشم

غریبه ای هستم از این کره ی خاکی

 قلمی ساده به دست میگیرم و بر روی کاغذی نه

چندان مرغوب حرف دل های بیچاره را مینویسم

دلم میخواهد جایی باشم که سکوت هم باشد

 ومن تنها بنویسم ، بنویسم نه برای خواندن ، برای ماندن

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:22توسط asma-jan | |

ای نارفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم ؟
زیر پایم را زود خالی کردی…
سلام پر مهرت را باور کنم ، یا پاشیدن زهر خیانتت را ؟



یــادَت بــاشــد خـــُدا ...
گــاهـی ایــن زنــدگیــَت آنــْقــَد ر بــرایــم تــَلخ مــیـشـَو د
کــه حـسـرتِ یــه مــو جـو دِ بـی جـان بــر دلــَم مــی مـانــَد.
کــاش کــمــی زمـیـنــی مـیــشـُدی !
خُــدایــا دیــگـر چـه بـِگــو یــَم ٬
وقـتـی یــک بــا ره تـَمـامِ مـَجـهــو ل هـایِ دُنـیـا را
برایــَم مــَعلـو م مــیـکنــی !
و مــَرا بــا تـمــامِ کـا رهــایِ کــرده و نــاکرده بــه اِغـْمـا مـیـبــری...
+ چــقـدر بـالایـی ٬
چـقـدر پــایـیـنــَم٬
نــمیــرســد دسـتـم بـه دستــهـایــت...

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:21توسط asma-jan | |

به تاوان شـــــــــــــکسته شـــدن دلم دلـــ♥ــها را میشـــــــکنم


گــــــناهش پای کســــــــــی که دلــ♥ـــم راشـــــــــــــکست......

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:21توسط asma-jan | |

چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
 چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
 چه بیرحمانه! من سوختم



این واژها گرچه غم دارد تقصیر من نیست دل من درد دارد.....


عمریست غم و درد نشانم داده  در آتش سینه اش امانم داده

رنجور ترین درخت باغش هستم  هر بار مرا دیده تکانم داده


در راه تو بی اراده رفتن خوب است   در چشم تو بی افاده رفتن خوب است

جایی که همه فکر سواری هستند   دنبال دلم پیاده رفتن خوب است . . .




تنهایی ؛

همیشه بد نیست ،

شاید یه فرصتیه برا اینکه ،

قدر لحظه های خوب و شلوغ

 و شاد زندگیت رو بدونی ...

شایدم اینقدر گُلی ؛

که کسی هم قد تو نیست ،
برا بودن کنارت ...
 
رسیده ام به حــس بــرگی که می داند ؛ بـــاد از هر طرف که بیاید ، سرانجامش افـتـــادن است ...!!!

 


گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری

ولی انگاه همین جا و همین دور و بری

ماه می تابد و انگار تویی می خندی

باد می آید و انگار تویی می گذری . . .



در دل دردیست از تو پنهان که مپرس

تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس

با این همه حال و در چنین تنگدلی

جا کرده محبت تو چندان که مپرس . . .




در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟

تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟

با آنکه ز ما یاد نکردی..

ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:20توسط asma-jan | |


+نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت18:12توسط asma-jan | |

+نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت18:12توسط asma-jan | |

خدایا.....؟بودن من کنار او مگرچقدراز جهانت رامیگرفت....

+نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت18:7توسط asma-jan | |

    تو همیشه با من در رویایی

                          خواب خوش می بینم در کابوس بیداری

جالب است در خواب

از تو اصرار است و از من انکار

شاید به تلافی بیداری

تو را می دهم من آزار

                  کاش در خواب هم

                  بود نشانه وصال

                  این همه دوری بس نیست ؟

                  درخواب شود ... دوری ... خیال

آخرین تکه غرور را

من نمی شکنم در خواب

این عشق باید

تا ابد بماند ناب

                              یک قصه شاید شد

                              یا بیتی از غزل من

                              روزگاری تو بخوانی

                              بر روی سنگ قبر من

آن زمان شاید تو

موی سفیدی داشتی

در قلب و جان خود

دیگری را دوست داشتی

                                    اما تو می فهمی

                                    آنچه من گفتم وخواندی

                                    آه می کشی و می روی

                                    من می مانم و باز ... تنهایی

+نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت18:5توسط asma-jan | |

وقت رفتن شد

رفتن از خاطر تو

رفتن از یاد تو

گرچه یادت

خاطرت

بامن است تاابد

این منم که کوچ خواهم کرد از ذهن تو

ذهن من که هر لحظه نام تو را می گوید

لب من گرچه خاموش است ولی

یاد تو را بر لب تاقچه دلم می گذارم

این رفتن کاش

آبی پشت سرم می ریختی

این همه غریب و تنها نبودم

از من هیچ ، عشق را می پذیرفتی

 

وقت رفتن از تو

یک چمدان آه دارم

افسوسهای پیچیده در چمدانم

یک بغل خاطره حسرت دارم

تصویر آخرین خنده ات را دور قاب قلبم می پیچم

آخرین صدایت را در گوش جانم می شنوم

این همه در من و من بی تو انگار خالی ام

آن قصه های آینده با تو بودن بود و من هنوز دختر خیالی ام

 

این سفر از چشمانت پیداست که بازگشتی ندارد

می روم اما روزی از کنارت خواهم گذشت

از گریه هایم برایت

قطره ای سوغاتی خواهم  آورد

قطره گرچه روی تو

مثل شبنم خواهد افتاد

اما تن تو را لمس کند دریای من خواهد شد

 

وقت رفتن آمد

ای خدا زیر نگاه تو از خانه اش گذشتم

آبی پشت سرم نریخت

من از عشق او بخاطرش گذشتم

کاش این آخرین لحظه

تا ابد باقی بود

یا این رفتن ها کاش

+نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت18:3توسط asma-jan | |

دوباره تو را دیدم ؛ دوباره عاشق شدم ؛ دوباره غزل عشق گفتم ؛ دوباره دلم شکست...

من و یک خیال با تو بودن

رویای بوسه های عاشقانه

آغوش گرم یاد تو با من

یه قصه خیالی کودکانه

 

من و تو روی شاخه درخت

تاب خورده نسیم گیسوی تو

دست تو روی شانه من

شاخه شکسته از دوری تو

 

من و تو درآن دشت سبز

دویدن میان گلهای رنگی  

چیدن یک دسته گل عشق

تقدیم به بهانه زندگی

 

هیچ ؛ هیچ ؛ هیچ

این شمارش لحظه های من

باز هم هوای تو در سر من

باز هم قصه غصه های من

 

گفتم میروی ؛ میرود یاد تو

عشق میرود از من و نام تو

عاشقانه ها سرودن کافی است

وقتی که نیستی و نباشد آرام تو

 

ای که غزلهای عشق برای تو بود

ای که شعر زندگی برای تو بود

بگذر از کوی خسته دل من

دل شکسته ام از برای تو بود

 

روزی  همه هستی من ؛ تو بودی

همه قصه شبانه ام ؛ تو بودی

خواستم بگویم ... نگفتم اما

همین نگفتن بهانه ام ؛ تو بودی

+نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت18:1توسط asma-jan | |

صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 11 صفحه بعد